شفیع‌آباد؛ بهشتی در آغوش کویر/ روستایی که با باد و خاک قصه می‌گوید

در قلب کویرهای ایران، جایی که خورشید با سخاوت بر خاک خشک می‌تابد، روستای شفیع‌آباد مانند تابلویی از رنگ و زندگی رخ نشان می‌دهد.

میراث‌آریا: شفیع‌آباد، این دهکده‌ کوچک، در حاشیه‌ رودخانه‌ شورون، انگار از دل قصه‌های کهن بیرون آمده است. نخل‌های بلند و سرسبز، چون نگهبانانی مهربان، سایه‌شان را بر خانه‌های خشتی و گلی پهن کرده‌اند. دیوارهای سفیدشده با آهک، زیر نور طلایی خورشید می‌درخشند و عطر شیرین خرما و شکوفه‌های وحشی در هوا می‌پیچد. شفیع‌آباد، جایی است که انگار زمان در آن آهسته‌تر نفس می‌کشد و هر لحظه‌اش پر از آرامش و نوستالژی است.

شفیع‌آباد؛ بهشتی در آغوش کویر/ روستایی که با باد و خاک قصه می‌گوید

صبح‌ها، وقتی اولین پرتوهای خورشید از پشت تپه‌های شنی سرک می‌کشند، روستا بیدار می‌شود. صدای زنگوله‌های گوسفندان در دوردست، همراه با آواز خروس‌ها، موسیقی زندگی را می‌نوازد. زنان با چادرهای گل‌گلی، سبدهای پر از انار و انجیر تازه را به بازارچه‌ی کوچک روستا می‌برند. مردان، کلاه‌های حصیری به سر، با بیل و داس به سوی مزارع سیر و نخلستان می‌روند که در بهار، مثل فرشی سبز در دل کویر پهن شده‌اند. کودکان، بی‌خیال و شاد، در کوچه‌های خاکی دنبال هم می‌دوند و خنده‌هایشان مثل ناقوس‌های کوچک در فضا می‌پیچد. اینجا، زندگی ساده است، اما چنان پر از معنا که قلب هر رهگذری را تسخیر می‌کند.

شب‌های شفیع‌آباد، جادویی دیگر دارند. آسمان، مانند مخملی پرستاره، بر فراز روستا گسترده می‌شود. پیرمردان دور آتش می‌نشینند، قلیان می‌کشند و قصه‌های عاشقانه و حماسی از نیاکانشان روایت می‌کنند – از کاروان‌هایی که در کویر گم شدند، از چشمه‌های پنهان که هنوز کسی پیدایشان نکرده. بوی نان داغ از تنورهای گلی بلند می‌شود و استکان‌های چای، زیر نور مهتاب، مثل الماس می‌درخشند. گاه، صدای نی‌لبکی از دور به گوش می‌رسد که نوایی غم‌انگیز اما دل‌انگیز را در دل شب پخش می‌کند.

شفیع‌آباد؛ بهشتی در آغوش کویر/ روستایی که با باد و خاک قصه می‌گوید

اما شفیع‌آباد، تنها زیبایی نیست؛ رازی هم در خود دارد. کهن‌سالان از نغمه‌ شورون سخن می‌گویند، صدایی که گاه در شب‌های مه‌آلود از رودخانه برمی‌خیزد. می‌گویند روحی کهن در آب‌های شورون ساکن است، نگهبانی که هم محافظ است و هم هشداردهنده. این افسانه، به شب‌های روستا چاشنی دلهره‌ای ظریف می‌افزاید، اما ترس را به شگفتی بدل می‌کند. این رمز و راز، شفیع‌آباد را زنده‌تر می‌کند، مثل داستانی که هرگز پایان نمی‌یابد.

شفیع‌آباد؛ بهشتی در آغوش کویر/ روستایی که با باد و خاک قصه می‌گوید

شفیع‌آباد، روستایی است که دلت را می‌رباید. اینجا، خاک بوی زندگی می‌دهد و هر لبخند، هر دست پینه‌بسته، هر شاخه‌ نخل، داستانی برای گفتن دارد. اگر روزی به این دهکده سفر کردید، لحظه‌ای زیر سایه‌ نخل‌ها بنشینید، چشمانتان را ببندید و به صدای باد گوش کنید. شفیع‌آباد، با تمام سادگی و رمزآلودگی‌اش، شما را در آغوش خواهد گرفت و خاطره‌ای ابدی در قلب شما حک خواهد کرد.

انتهای پیام/

کد خبر 1404072702585
دبیر محمد آوخ

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha